درباب حجاب

بــه چــادرت میخنــدنــد...
بــه تــاج بنـــدگـــی ات طعنـــه میـــزننـــد...
مبـــادا دلســـرد شـــوی بـانـــو...
هیـــزمــــ بــرای آتــــش غـــُربــت زهــــرا(س)نبـــاش...
کــه ایـــن روزهـــا فـــاطمــه(س) خیلــــی غـــریــــب اســـت...
الســـلامــــ عـلیــک یــافــاطمـــة الـــزهـــرا(س)
بــه تــاج بنـــدگـــی ات طعنـــه میـــزننـــد...
مبـــادا دلســـرد شـــوی بـانـــو...
هیـــزمــــ بــرای آتــــش غـــُربــت زهــــرا(س)نبـــاش...
کــه ایـــن روزهـــا فـــاطمــه(س) خیلــــی غـــریــــب اســـت...
الســـلامــــ عـلیــک یــافــاطمـــة الـــزهـــرا(س)
نظرات شما عزیزان:
بیمارستان از مجروحین پر شده بود... حال یکی خیلی بد بود... رگ هایش پاره پاره شده بود
و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر اینمجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق
عمل - من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جا به جا کنم...
مجروح که چن دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختیگوشه ی چادرم را گرفت و
بریده بریده و سخت گفت : من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری، ما برای این چادر داریم
میرویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد، از ان به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را
کنار نگذاشتم...
پاسخ:ممنونم خانم تاج بخشیان خیلی زیبابود فقط کاش میگفتین کدوم شهید بزرگوار هستن ایشون
و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر اینمجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق
عمل - من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جا به جا کنم...
مجروح که چن دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختیگوشه ی چادرم را گرفت و
بریده بریده و سخت گفت : من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری، ما برای این چادر داریم
میرویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد، از ان به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را
کنار نگذاشتم...
پاسخ:ممنونم خانم تاج بخشیان خیلی زیبابود فقط کاش میگفتین کدوم شهید بزرگوار هستن ایشون